پنجمین مطلب پربیینده در 24 ساعت گذشته با یک میلیون و پانصد هزارنفر بازدید
قصه روباه و کلاغ - یکی بود یکی نبود. روزی کلاغی یک قالب پنیر دید، آن را با نوکش برداشت و پرواز کرد و روی درختی نشست تا با خیالی آسوده پنیر را بخورد.
فابلها از قدیمیترین اشکال ادبیات عامیانه هستند. کلمه «فابل» (Fabel) از واژه لاتین «fabula» به معنی «داستان کوچک» گرفته شده است. معمولا هر فابل شامل یک روایت و نتیجه اخلاقی کوتاهی در پایان است. شخصیتهای اصلی در بیشتر فابلها از جانوران هستند. هدف این داستانها، شماتت خصلتهای منفی انسانی است.
زاغکی قالب پنیری دید به دهان برگرفت و زود پرید بر درختی نشست در راهی که از آن میگذشت روباهی روبه پرفریب و حیلتساز رفت پای درخت و کرد آواز گفت به به چقدر زیبایی چه سری چه دُمی عجب پایی پر و بالت سیاهرنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ گر خوشآواز بودی
تصویر درس روباه و زاغ کتاب فارسی سوم ابتدایی در پارک
شعر و داستان روباه و زاغ را همه شنیدهایم، اما شاید این شعر یک قصه بوده! بیایید تصور کنیم قصهای برای این شعر وجود داشته است و شعر روباه و زاغ به صورت قصه را بخوانیم.
رایگان ثبت نام کنید و اولین نفری باشید که از پست های جدید مطلع می شوید.