قصه روباه و کلاغ - یکی بود یکی نبود. روزی کلاغی یک قالب پنیر دید، آن را با نوکش برداشت و پرواز کرد و روی درختی نشست تا با خیالی آسوده پنیر را بخورد.
«از تو حركت از خدا بركت» يا «چيزي كه به آن اعتقاد داشته باشي را بهدست خواهي آورد» اخلاقيات يك ميراث ادبي غني به ما اهدا كرده است كه فرمولها و قواعدي را در مكالمات و روابط در اختيار ما قرار ميدهد.
سیروس برزو: زاغکی قالب پنیری دید. شاید این شعر ساده اما پرمعنی را خوانده باشید و شاید هم نه. به دهان برگرفت و زود پرید بر درختی نشست در راهی که از آن می گذشت روباهی...
رایگان ثبت نام کنید و اولین نفری باشید که از پست های جدید مطلع می شوید.