"دوتا رفیق بودن یکی یزدی و یکی تهرانی.\r\r \r\rیزدیه اسمش ممد(محمد)بوده تهرانیه اسمش علی . اینا تو خدمت باهم خیلی جورن طوریکه اگه دوساعت هم دیگه رو نبینن نگران حال هم دیگه میشن.\r\r \r\rمیگذره و این 2سال خدمت سربازیشون تموم میشه.\r\r \r\rدم در پادگان موقع خداحافظی تهرانیه به یزدیه میگه:ممد خدمتمون تموم شد اما رف"