دو دوست باهم هر روز به میخانه میرفتن هرروز دو پیمانه شراب میخوردن روزی یکیشون از بیماری میمیره بعد مدتی اون رفیق هربار به میخونه میره و دو پیمونه شراب میخوره تا این که روزی به میخونه میره و درخواست یه پیمونه شراب میکنه میگن چرا یه پیمونه؟ میگه من ترک کردم به یاد رفیقم می خورم. به یاد سه چیز عاشق معشوق رفیق