در همان سالها پس از کشته شدن حفیظالله امین، ببرک کارمل به قدرت رسید و حکومتش را آغاز کرد. سیما پس از پدرش با هیچکسی حرف نمیزد و شب و روز در اتاقی که حالا من و مادرش نشسته بودیم، مینشست و مینوشت. «مالوم نبود چی نوشته میکنه، هر دفه که میرفتم ورقا ره پت میکد و همرای مه هم بسیار کم گپ میزد.» سیما پسازاینکه پدرش را به جرم جاسوس بودن از دست میدهد، کابل برایش گورستانی میشود که تحمل آن برایش آسان نبوده است.