کریم دارد یکییکی باغهای پدر و پدرزنش را میفروشد، در دو سوی جاده امامزاده، در دشت ممنوعهای که درختان انگور دارد و الوان. میفروشد به مهمانهایی که از راه میرسند و هرکدام چاه و استخری هم در باغها میکارند. آنطرفتر، دریاچه ارومیه نشسته است، در محاصره چاههای بیاجازه.