من تصمیمم را گرفته بودم. تصمیم داشتم یکتنه بزنم به سیاهی روبرو و به تصور حجاب فقط مشکی است، پایان بدهم. در این سالها همه چیز را دربارهٔ لباس شهرت و انگشتنما شدن و جلب توجه و تبرج و بقیه عبارات فقهی و عرفی شنیدهام. به تعداد گلهای روی چادرم تذکر و چند برابرش تشویق شنیدهام و البته هیچ کدام نه منصرفم کرده، نه تهییجم. من از اول تکلیفم را با خودم مشخص کرده بودم؛ من حجاب را دوست دارم اما رنگ مشکی را نه.