وقتی که نیچه مرگ خدا را اعلام کرد، منظورش فقط مرگ خدای مسیحی نبود، بلکه منظورش نفی هرگونه مطلقاندیشی و آرمانگراییای بود که بالاتر از زندگی قرار گرفته بودند، آرمانها و مطلقهایی که به نام دین، علم و اخلاق بر فراز زندگی بشر برافراشته شده و زندگی را از معنایی در خود تهی کرده بودند. به اعتقاد نیچه مسیحیت، علم و اخلاق؛ که سه دستاورد بزرگ بشریت در طول تاریخ هستند، ریشه در آرمانگرایی افلاطونی دارند. اینها آرمانهای متافیزیکیاند که به زعم نیچه، زندگی را به تباهی کشاندهاند. یا به عبارت دیگر بر طبق آرمانگرایی افلاطونی تنها در صورتی زندگی معنادار است که یا در خدمت دین باشد یا در خدمت اخلاق یا علم. در واقع آرمانگرایی صرفاً در آرمانهایی دنبال معنا میگردد که خارج از زندگی و برتر از زندگی باشند.