بالاخره فکر و خیال زیاد کاره خودشو کرد انقدر ریخت تو خودش غم و غصه اون خواهر و برادر بی انصافم رو که بالاخره قلبش ایستاد غم و غصه ای که میدونم باعث میشه مادرم هم زیاد دوام نیاره بعد پدرم از حالش قشنگ مشخصه نمیدونم شاید واسه ارث و میراث سرو کلشون پیدا بشه واسه من خیلی سخته توی بیست سالگی گرد یتیمی بشینه روی سرم توی مراسم نگاه سنکین بستگان حس میکردم ، خیلی سنگین بود که چرا بچه