مرکز طراحان راهیان نور منتشر کرد: او رسیده است به جنون از فرط عشق جان فداکردن بباشد شرط عشق شاعر:...
"مختار:شرط عشق جنون است ؛ما که ماندیم،مجنون نبودیم.(ای دل غافل)"
مختار: تو چرا از قافله عشق جا ماندی کیان!؟ کیان: راه گم کردم ابو اسحاق مختار: راه بلدی چون تو که راه را گم کند، نا بلدان را چه گناه!؟ کیان: راه را بسته بودند از بیراهه رفتم هر چه تاختم مقصد را نیافتم، وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود!…
بیخیالی تو این عصر داغ بیخیالی!؟ممنوع!
با شلیک تیربار سوزش زیادی در دستم حس کردم و خون فواره زد. بی اختیار فریاد زدم یا زهرا. با اصابت گلوله به مچ دستم بیسیمچی هم فریادی کشید، روی دو زانو بلند شد، دستانش را باز کرد و در حالی که گلوله گلویش را شکافته بود لحظاتی به نقطهای از افق خیره شد. سپس با پیشانی به زمین خورد و در حال سجده شهید شد. رگبار تیربارچی عراقی، مرا مجروح و زارع را میهمان آسمان کرده بود.
کتاب صوتی اینجا تیمارستان است مجموعه داستانی از خاطرات احمد پدرام، روانشناس بالینی، دربارهی اتاق درمان و مواجهه با بیماران است. پدرام در قالب داستانهایی کوتاه، جذاب و تأثیرگذار، تجربههای خود را از درمان بیمارانش...
رایگان ثبت نام کنید و اولین نفری باشید که از پست های جدید مطلع می شوید.