"در بهار زندگی احساس پیری میکنمبا همه آزادگی فکر اسیری میکنمبس که بد دیدم ز یاران به ظاهر خوب خودبعد از این بر کودک دل سختگیری میکنمدر به رویم بسته ام از این و از آن خسته اممن به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته امای خدای آسمان بهتر تو میدانی که منبارها در راه او تا پای جان بنشسته امدر بهار زندگی احساس پیری"