گفتگوی امروز،صحبت های شنیدنی از راحله اکبری دانشجوی رشته روان شناسی دانشگاه امیر کبیر اراک فرزند شهید محمد اکبری، جانباز شیمیایی است.هنوز حال و هوای زیارت سیدالشهدا(ع) در کلامش موج می زد.
از دست خانواده همسرم عصبانی بودم. در دلم با آنها دعوا میکردم که چرا برای آمدن برنامه ریزی نکردهاند. آن همه راه را آمده بودیم. اما جای یک دقیقه بعدمان هم مشخص نبود. مادرشوهرم با آرامشی که در کلامش پیدا بود، میگفت: «آقا خودش ما رو طلبیده خودش هم برامون جای خواب و غذا پیدا میکنه. ما مهمان آقاییم.»
از اینرو در حوزه وسیع تشییع و دلباختگان اهل بیت، پیروان عترت همه با «فرهنگ عاشورا» زیسته اند و براى آن جان باخته اند. آنان در آغاز تولد کام نوزاد را با تربت
روبهروی ضریح امام حسین(ع) ایستاده و غرق دعا بودم که باضربه آرام چوبپَر خادم موسفید حرم به خودم آمدم. با ایما و اشاره گفت:«دستت را باز کن.» با تعجب دستم را باز کردم. گل سینهای شبیه آنچه روی کت خودش نصب کردهبود، کف دستم گذاشت. رویش نوشتهبود:«نحن خدّام الحسین(ع)». بریدهبریده گفتم:«شکراً سیدی...» حرفم را قطع کرد و گفت:«لا...لا...هذه هدیة من جانب الامام الحسین(ع).» یعنی:«این هدیه را من ندادهام. هدیهای از طرف خود امام حسین(ع) است.»
رایگان ثبت نام کنید و اولین نفری باشید که از پست های جدید مطلع می شوید.