از زبون جونگ کوکمن:تهیونگ من میرم ببینمش تهیونگ:برو رفتم تو اتاق و رفتم تو کنارش رو تخت نشستم رنگش برگشته بود ولی بیهوش بود هیچی نمیگفتم فقط بهش نگاه میکردم از یه طرفم بقز گلومو گرفته بود نمیخواستم گریه کنم چون میدونستم گائول طاقت نداره پس بقزمو قورت دادم دستشو گرفتم و سرمو گذاشتم رو دستش من:گائول م