کاش یه خونه یا یه کلبه\u200Cی چوبی داشتم وسط جنگل...هر روز صب با صدای آوازِ پرنده\u200Cهااز خواب بیدار میشدم...آرامش رو تو باغ با چيدنِ سبزی\u200Cهای محلی،رسیدگی به گل و گیاهام لمس میکردم...عصرها با نوشیدن یه فنجون چایی رنگ میدادم به زندگیم...و شب\u200Cهامو با زل زدن به ماه و ستاره\u200Cهااز پشت پنجره کوچیک اتاقم بخیر میکرد