من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است سرما زده و سوزه و پاییز فراری در حسرت روزهای بهاری، بق کرده قناری در حسرت روزهای بهاری، بق کرده قناری اجاق خونه می سوزه و سرده، ببین سرما چه کرده ای وای از اون روزی که گردونه، به کام ما نگرده یخ بسته گل گلدونا انگار طوفان طبیعت رو ببین کرده چه بیداد برگی دیگه نیست روی درخت ها سرماست فقط میون حرفا هر چی که بوده توی