"رمان تاوان درو\u200cغ #پارت_دوم بلاخره اقا دانیالم اومد. _سلام عزیزم_سلام عشقم . کجا بودی تا حالا؟_کار ساختمون داشتیم داشتم کمک میکردم._ اوکی . خسته نباشی ._مرسی .طاها: به به اقا دانیال اومدن .دانیال: به سلام داداش_ اوی اوی داداش منه داداش شما نیستا 😠 _اوه ببخشید. خب خوبی آقا طاها؟و شروع کردیم به خندیدن."