کاروان در حرکت است، منزل به منزل پیش می رود. در جایی می ایستد و اینجاست که بوی کربلا می آید. این را نه فقط کاروانیان بلکه مرکب ها هم شنیده اند و ایستاده اند. اینجا منزل آخر است. بوی کربلا چشمان مولا را تر می کند. اینجا قتلگاه اوست. گودالی که عرشیان را به عزا می نشاند در همین نزدیکی است. اینجا قربانگاه اوست. هفتاد و دو قربان کوچک و بزرگ با خود آورده است. برادرم، ابوالفضلم، کاروان را فرود آور و خیام را برپا کن. این خیام تا ابد قرارگاه عاشقان من خواهند بود و این خاک میعادگاه کربلائیان، حسینیان و ابوالفضلیان. هر کسی اینجا آید...