"خداحافظ بابابزرگ از نگاهت پشت شیشه تا خدا راهی نبود ،چشمهایت گه گداری باز و گه گاهی نبود ،تا نخستین برگ فصل سبز افتاد از درخت ،طاقتت طاق شد افتادی تو هم بر روی تخت،آی سی یو جای یک پروانه پر اجر شد،این سه حرف انگلیسی صد الفبا زجر شد ،دستهایتت سرد سرد و رنگهایت زرد زرد ،دست سرد و رنگ زرد و قافیه شد در"