حجلۀ خون فانوسهای اشک 3 - مصطفی نظری یــا مجتبـی! هنگـامۀ عـزا شد دامــادی قــاسم بـه کربلا شد از بـاغ جنـت بیـن شـور و غـوغا خون سرم بر چهره ام حنا شد گشته عروسی ام عزا بابا بیا(2) برس به دادم(2) شد حجله گاه عشقم عرصۀ جنگ نقل سرم شد چوب و نیزه و سنگ از زنـدگی خـویش سیــرم ای کاش جــانم بــرون گــردد از ایـن دل تنگ بنگر به حالم از وفا بابا بیا(2) برس به دادم(2)