میترا رفیع گفت: وقتی گلنار عزیزانش را از دست میداد من هم دوباره با او زخمی میشدم. یعنی وقتی مرگِ تقیخان، احترامالسادات و مرگ صوری اسماعیل گلنار را آشفته میکرد من هم ویران میشدم. این صحنهها باعث این میشدند که دوباره یک زخم کهنه سر باز کند و یاد چیزی بیفتم که نیست؛ پدرِ من؛ پدر و رفیق خوبی بود.