ماهک کوچولو خونه ی مادر بزرگ و پدربزرگش رو خیلی دوست داشت. خونه ی آنها یک حیاط کوچک نقلی داشت با یک حوض کوچک نقلی که توش سه تا ماهی قرمز کوچولو بود. یه درخت خوشگل هم توی حیاط بود که عصرها سایه اش می افتاد روی حوض. ماهک هروقت که به دیدن پدربزرگ و مادربزرگش می اومد یک کمی نون خشک برمیداشت و میرفت لب حوض، پاهاشو میکرد توی حوض و به ماهی ها غذا میداد. ماهی ها تند و تند شنا میکردن و