صورت اسدالله سرخ شد و گفت: قیمتت چقدره! شبی چقدر کاسبی میکنی؟! با این حرف اسدالله نزدیک بود علی سکته کند. عقبعقب رفت و افتاد داخل جوی آب! زن گفت: بهبه! برادر شما هم بله! الکی ریش میذاری؟! رد گم کنیه مارمولک؟!