برای تبلیغ به روستایی رفته بودم ،پیرمردی که شغلش دامداری بود، نقل می کرد: پیرمرد می گفت: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت واوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش می رسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمی رساند وبه خاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملاً او را زیر