"مینویسم غزلی از شب و این تنهاییجز منِ شبزده بیدار کسی اینجا نیستغیر از این دل که در آغوش غمت میگریداینچنین زار و گرفتار، کسی اینجا نیستکاش بر داغ دلم ذکر شفا میخواندیاز برای دل بیمار، کسی اینجا نیستپشت دیوار نگاهت همه شب با حسرتمنتظر ماندم و انگار کسی اینجا نیستبی تو در تاب و تب قافیه ها جاماندممی ر"